یکی از غول های رسانه ای از دنیا می رود و دارایی او به یکی از خویشان دورش، «لانگ فلودیدز» (سندلر)می رسد. اما «لانگ فو» جوانی ساده دل، شوخ و شنگ و مقداری خل و چل است که از شهر کوچکی می آید و حالا در نیویورک می خواهد به سبک خودش، کارهای بزرگی صورت بدهد.
خلافکارى به نام » دیو کانوى « ( فورد ) هر روز یک سیب از » آنى « ( دیویس )، پیرزن فروشنده ى دورگرد و دائم الخمر مى خرد، چون تصور مى کند که با این کار خودش را از گزند مافیا در امان نگه مى دارد. تا این که دختر » آنى « ( آن مارگرت )، با این تصور که مادرش خانمى ثروتمند است، مى خواهد به دیدنش بیاید. ...
« آقاى دیدز » ( کوپر ) ، مرد سادهاى اهل شهرى کوچک ، میلیونها دلار به ارث مىبرد و تصمیم مىگیرد پولش را به نیازمندان ببخشد. وقتى به نیویورک مىرود ، عده اى انگل گردش را مىگیرند ، و زنى روزنامهنگار ( آرتور ) دربارهى او گزارشهایى مسخره چاپ مىکند...
A spoiled heiress, running away from her family, is helped by a man who is actually a reporter in need of a story.
جوایز اسکار
جوایز گلدن گلوب
جوایز بفتا
جوایز امی